من مرگ را...
تاريخ : پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اشعار شعرای کهن, شعر, شعرای معاصر, | 17:11 | نویسنده : Aziz

 

اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که در من می‌گذرد.

اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون جوبارِ آهن در من می‌گذرد.

اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون دريايی از پولاد و سنگ در من می‌گذرد.

 

در گذرگاهِ نسيم سرودی ديگرگونه آغاز کردم

در گذرگاهِ باران سرودی ديگرگونه آغاز کردم

در گذرگاهِ سايه سرودی ديگرگونه آغاز کردم.

 

نيلوفر و باران در تو بود

خنجر و فريادی در من.

فواره و رويا در تو بود

تالاب و سياهی در من.

در گذرگاه‌ات سرودی ديگرگونه آغاز کردم.

 

من برگ را سرودی کردم

سرسبزتر ز بيشه

من موج را سرودی کردم

پُرنبض‌تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم.

 

پُرطبل‌تر ز مرگ

سرسبزتر زِ جنگل

من برگ را سرودی کردم

پُرتپش‌تر از دلِ دريا

من موج را سرودی کردم

پُرطبل‌تر از حيات

من مرگ را

سرودی کردم.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: